- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه محرم
- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه صفر
- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه ربیع الأول
- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه ربیع الثانی
- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه جمادی الأول
- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه جمادی الثانی
- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه رجب
- سایت قرآنی تنـــــزیل
- سایت مقام معظم رهبری
- سایت آیت الله مکارم شیرازی
- سایت آیت الله نوری همدانی
- سایت آیت الله فاضل لنکرانی
- سایت آیت الله سیستانی
زبانحال حضرت زینب با سیدالشهدا در شب عاشورا
سپهر چشم من خسته حال بـارانیـست به دور خیمه علمدار در نگـهـبانیـست شبی دگر ز سحر مانده، جمعمان جمع است فضا صمیمی و این شام؛ شام پایانیست فضای سینه ام آکنده است از غم دوست ز فرطِ عشق برادر به دل دگر جا نیست یکی کـفـن به تن و دیگـری حـنا بسته بساط عـشق مهـیّـا برای مهـمـانـیـست هـراس و هـول گـرفـتـه دل مرا، آری هوای دیـدۀ زینب عجیب طوفـانیـست بـرای آنکـه نـبـیـنـد حسیـن حـال مـرا به زیر چـادر من گریه نیز پنهـانیـست
: امتیاز
|
زبانحال حضرت زینب با سیدالشهدا در شب عاشورا
گردن گرفت داغ مرا شانه های اشک خون می چکد ز هر مژۀ من به جای اشک دور از نگـاه دخـتـر تو، جـای مـادرم کردم پس از نماز برایت دعای اشک از بس نرفته خواب ز دلشوره، ریختم امشب به زخم بستر چشمم دوای اشک حالا که از ستاره پُر است آسمان مان دارد شب کویری خـیمه هـوای اشک پیـغـمـبـرم شدی شب معـراج رفـتـنت انداخـتی به قـامت پـلکـم عـبای اشک زانو نزن تو را به خدا پای بغض من وا می شود به حلقه چشم تو پای اشک کـمـتـر محـل به حـنجـرۀ نـیـزه ها بده دارد بلـند می شود اینجا صدای اشک بر گـودی گــلـوی تو افـتــاد عـاقـبـت چشمم که می دوید فقط در قفای اشک فـردا غـروب کـار من و تـو در آمـده پیش از طلوع اشک تو قضای اشک
: امتیاز
|
زبانحال حضرت زینب با سیدالشهدا در شب عاشورا
وای اگر امشبِ این دشت به فردا برسد شـیـون و گـریـه و آهـم به ثـریـا برسد به لب خشكِ تو دِق میكنم از غصه اگر تیغِ خورشید بر این پهنه صحـرا برسد كوكبِ بختِ جدایی ز تو تقدیرِ من است چـشم از رویِ تو بر هـم نـزنم تا برسد به تنِ اصغرِ تو یك سرِ سوزن حس نیست بـا كـمـی آب تـلـظّـیـش بـه لالا بـرسـد عـلـی ات را بـشناسند نخواهند گـذاشت بـویی از پـیـرهـنـش نیـز به لـیلا برسد بدنش مثلِ فـدك پخشِ زمین خواهد شد پـای عـبـاسـم اگـر بر لـبِ دریـا بـرسد گرگ ها یوسفِ خواهر به سرت می ریزند چاره ام چیست اگر كار به این جا برسد؟ نیزه، خون، چكمه، سراشیبی گودال، سرت عـمـرِ زیـنب به گـمانت به تماشا برسد؟ رویِ تَل دخترِ مضطر شده می میرد اگر پـای اسـبـی به لـبِ تـشـنـۀ بـابـا بـرسـد وای اگر پای شقاوت به حـرم باز شود دست بی عاطـفه بر چـادرِ زن ها برسد آتش و خیمه و غارت شدن هر چه كه هست هیـچ كس نـیـست به دادِ منِ تنهـا برسد نـفـسِ سیـنـۀ زینب، نـفـسـت می گـیـرد وای اگر امشبِ این دشت به فردا برسد
: امتیاز
|
مصائب شب عاشورا
آن شب که بودی انتخاب ظلمت و نـور قومی در آغوش خدا، قومی ز حق دور یک سو صف حق، سوی دیگر بود باطل قـومـی پـی دلــدار و قــومـی بــنــدۀ دل آن سو خیـامِ نـار و این سو خـیمۀ نـور آن سو سراسر دیو و دد، این سو همه حور خـلـقـت میـان ایـن دو خـیمـه ایـسـتـادند قومی به آن قومی به این سو رو نهادند ای دوست خود را در کدامین خیمه دیدی یـار حـسـیـنـی یــا طــرفــدار یــزیـدی؟ خود در چه قومی کردهای احساس، خود را؟ بگشای چشم عـبرت و بشنـاس خـود را آن سو ز حق دلها جـدا بود و جـدا بود این سو خـدا بود و خـدا بود و خـدا بود آزاد مـــــردان دور ثــــارالله بــــودنـــد از سـرنـوشـت خـویـشـتـن آگــاه بـودنـد همچون عروسان،مرگِ خونرا طوقکردند غـسل شهادت در سرشک شـوق کردند بنوشته بر رخـسار خـود با اشـک دیـده تـنـهـا حیـات مـا جـهـاد است و عـقـیـده در انـتـظار صبــح فــردا بـیشـکـیـبـنـد هـر یـک زُهیرنـد و بُریرند و حـبـیـبـند عبـاس گویـد: وقف خاک دوست، هستم این دیده،این پیشانی،این سر،این دو دستم! مـــــن زادۀ آزادۀ ام الــــبـــــنــــیـــنــــم مـشـتـاق شـمـشـیـر و عــمـودِ آهـنــیـنـم فـردا کـنـم دریـای خـون، دشت بــلا را چون روی خودگلگون کنم کربوبلا را اکـبر کـه از سـر تا قدم پُـر از خـدا بود ممسوس در ذات خدا، از خـود جدا بود پیـش از شهادت حال با شمـشیر میکرد آیــیــنــۀ دل را نــشــان تیــر مــیکــرد دریـای خــون آغـوشِ مـولا بـود بـر او زیـبــاتـر از دامــان لــیــلا بــود بــر او قـاسـم عـروس مرگ را در بـر گـرفـتـه گـویـی دوبـاره زنـدگـی از سر گـرفـتـه ازبسکه داردمرگِ خونرا چونعسل،دوست بـر قـامتِ رعنـا زره پوشیـده از پوست
: امتیاز
|
زبانحال سیدالشهدا علیه السلام با یاران در شب عاشورا
ما اندکـیم و خـیل دشمن، بیشمارند ما چند فرد، اینان همه، چندین هزارند امشب مرا در کـربـلا تـنها گـذارید آخر عـزیزان شما، چـشم انـتظارند
: امتیاز
|
ترسیم مصائب شب عاشورا
امشب سپاه حق و باطل صف کشیدند یک دسته حق، یک دسته باطل برگزیدند یک دسـته راه نـار را در پیـش دارند یک دسته عشق یار را با خویش دارند
: امتیاز
|
ترسیم مصائب شب عاشورا
منای عشق را حال و هوای دیگر است امشب شب عاشور یا غوغای روز محشر است امشب برادر را مباد از خواب بیدارش کنی زینب که او را سر به روی دامن پیغمبر است امشب
: امتیاز
|
زبانحال حضرت زینب سلام الله علیها با برادر در شب عاشورا
امشب فـقط مـانـده برای ما برادر این دشت فردا میکند غوغا برادر با من نگو فردا چه خواهد شد که زینب میترسد از غمهای این صحرا برادر خار مغـیـلان بـیـابان جـمع کن تا فردا نگـردد جـمع با پـاهـا بـرادر راز و نـیـاز امشب تو فـرق دارد از غصهها میگوید این نجوا بردار میگویی از گودالُ خونُ و طاقتی نیست تا دیـدنـی ها بـشـنـوم حـتی برادر بـاور نـدارم زینتِ دوش نـبـی را سُمها کند هم سطح با شنها برادر درد فـراق تو بـرای کُـشـتـنـم بس دیگر چرا سر نیزه و سرها برادر از غارت خلخال و خون گوشواره چیزی نگویی بین مَحرمهـا برادر گفتی اسارت میروم، اینکه محال است! با غـیـرتی که دیـدم از سقا برادر وقـتی میان نـیـزهها گـم شد تن تو با نـالـهات راه مرا کـن وا بـرادر
: امتیاز
|
ترسیم مصائب شب عاشورا حسینی
امشب عزیز فاطمه مهمان خواهر میشود فردا میان قتلگه در خون شناور میشود امشب به سقا بس سخن گوید ز سوز تشنگی فردا تمام بـاغ او لب تشنه پرپر میشود
: امتیاز
|
زبانحال حضرت زینب سلام الله علیها در شب عاشورا
در خـیـمـههـا صدای خـدایـا بلـنـد شد زیـنـب ز داغ مـاتـم فـردا؛ بـلـنـد شـد فـریاد وا حسین؛ ز اعـمـاق سیـنهاش تا گـشت با خـبـر ز قـضـایـا بلـنـد شد پرسید غـرق نالـه که آقا چه میشود؟ تکلیف زینبت شب فـردا چه میشود؟ سـجـاده بـاز کـردهای و نـاله میکُـنی باران شدی و تـوبۀ صد ساله میکُنی گاهی خروج میکنی از خیمه گاه خود خـیـره نـگـاه جـانب آن چـاله میکُـنی انگار این عمل؛ عمل دل بخواه توست این تکّه از زمین نکند؛ قتله گاه توست امشب فضای خیمه پُر از عطر سیب توست زینب اسیر گریه؛ ز حال عجیب توست حرفی بزن عزیز دل من که خواهرت مضطر ترینِ نـالـۀ امن یجـیب توست اشـکـت به مـن اجـازه آوازه مـیدهـد دل شورهام خبر ز غـمی تازه میدهد یک لحظه کن نظر به من زار و مضطرت آری مـنـم کـه زل زدهام در بـرابـرت از بس که محـو ذات خـداونـد اقـدسی اصلاً محل نمیدهی امشب به خواهرت از جان من عروج مکن روح پیکـرم حرفی مزن ز رفـتن خود؛ ای برادرم خون منِ ز خود شده را کم به شیشه کن زخم فراق؛ کم به دل خسته ریشه کن یا حرفی از جُدا شدن از خود مگو وَ یا با من مگو عـزیز دلم صبر پیـشه کن امشب دلـم اسیر ملال اسـت یا حسین من بیتو؛ عین فرض محال است یا حسین گــریــان تـریـن دیــدۀ دریــایـی تــوأم امشب اسـیـر غــصّـۀ فــردایـی تــوأم فردا ز بس كه حمله به جسم تو میشود مـن نـیـز نـاتـوان ز شـنـاسـایـی تـوأم گـفـتـی بـه نـالـه غـرق تمـنا نکن مرا زینب بـیـا و خـوب تـماشـا بکـن مـرا فــردا تـمـام پـیـکـر تو زخـم میشـود از پـای تـا دم سـر تـو زخـم مـیشـود اذنم دهی به صورت خود لطمه میزنم با من مگو که حنجر تو زخم میشود گفتی سری به روی تنت نیست بعد از این جز تکه بوریا کفنت نیست بعد از این
: امتیاز
|
زبانحال سیدالشهدا علیه السلام با خواهر در شب عاشورا
داری عقیله، خواهر من گریه میکنی آیـیـنـهٔ بـرابـر من گـریـه مـیکـنـی از لا به لای خیمه دلم تا مدینه رفت خـیلی شبـیه مادر من گریه میکنی دل شوره میچکد ز نگاه سه سالهام وقتی کـنار دخـتر من گریه میکنی من از برای غربت تو گریه میکنم تو از برای حنجر من گریه میکنی امشب برای ماندن من نـذر میکنی فـردا برای پیکـر من گریه میکنی امشب نشـستهای و مرا باد میزنی فردا به جسم بیسر من گریه میکنی
: امتیاز
|
توصیف شب عاشورا
امشب، شب قیــامت کبـرای دیگر است هر لحظه یک گزارش صحرای محشر است امشب رسد به گــوش، مناجات عـاشقان فردا، به روی خاک، بدنهای بیسر است امشب، علم به دست علـمدار کـربلاست فردا، تنش به علقمه، در خون شناور است امشب ربـاب، دست دعــایش بر آسمان فــردا تـسـلّـی دل او، داغ اصـغــر است امشب دعـا به جان جــوانان کند، حسین فردا به روی دامن او نـعـش اکبـر است امشب عطش گرفته ز قاسم توان و تاب فردا به جای آب، دهانش ز خونْ تر است امشب حسین گــرم مناجات با خــداست فردا هزار پاره ز شمشیر و خنجر است امشب حسیــن پیــرهن کـهـنــهاش به بر فردا، نه سر، نه پیرهن او را، به پیکر است "میثم" دمــد ز هــر نفست شعلههای دل نظــم تو ســوز سیــنــۀ آل پیـمبــر است
: امتیاز
|
ذکر مصائب و توصیف شب عاشورا
امشب شب تجـدید پیمان با حسین است این آخـریـن شـام امـام عـالـمـیـن است امشب حسین از کـوفیـان مهلت گـرفته از یک یکِ یـاران خود بـیـعـت گرفته دلهــای مـشتـاق شـهـادت بـی قــرارنــد عشاق حق سر در گـریبان نـالـه دارند هر کس که فـردا با خـدا دارد مـلاقـات مشغول تسبیح است و قرآن و مناجات دردانــه جـا بـر زانــوی بـابـا بـگـیـرد بــارانِ اشـک از گـونـۀ مــولا بگـیـرد گــاهی ز صحــرا خـارها را می زداید گـاهـی نـظـر بـر زیــور دخـتـر نمـاید زینب سرِشب تا سحر در اضطراب است هم فکر هجر یار، هم قحـطی آب است امشب غـم دل گـفـتـن و پـاسخ شـنـیـدن فـردا اسیـری رفـتن و سیـلـی چـشیـدن وقـتی سپـاه و خـیـمه بی عـبـاس گـردند آمـاج سـیـلی غـنچـه هـای یـاس گـردند امشب حسین تسکین دهد بر قلب خواهر فـردا مـیـان قـتـلگـه در خـون شـنـاور امشب حسین با خواهرش در سوز و آه است فـردا بـه زیـر سـمّ اسـبـان سپـاه اسـت
: امتیاز
|
زبانحال حضرت زینب در شب عاشورا
کنون که برق نگاه تو در نگــاه من است زبان خموش؛ ولیکن نظر پُر از سخن است به من مگــو که بســازم ز درد دوری تو پس از تو حالت من لحظهلحظه سوختن است من از شـکــایت تو از زمــانــه دانــستــم که سرنوشت من و تو ز هم جدا شدن است نمیشــود که بسوی مــدینــه بــرگـردیم؟! دل غــریب من اینجـا هــوایی وطن است سپــرده کــهنــه لـبــاسی بــرای تو مــادر چقدر کرده سفارش: «حسین بیکفن است» چـقــدر نیــزه بــرای تـن تو ســاختــهانــد چقــدر مــرکبشان بیقــرار تــاختن است چــقــدر چشم جســارت به خیــمه میافتد هراس من همه از «سایهسر» نداشتن است مرا رها مکن اینجا که خصم بیپـرواست مرا رهـا مکن اینجا که شمر بددهن است
: امتیاز
|
زبانحال حضرت زینب در شب عاشورا
من از آتش زدن بال و پرت می ترسم شب به پایان برسد از سحرت می ترسم این جماعت همه در فکر عذابت هستند آه از آتـش روی جــگــرت می تــرسم شوق چشمــان تو با قبــل تـفــاوت دارد بی من زار نـرو از سفــرت می ترسم اصلا امـشب چــقدر توصیـه داری آقا دارم از ایـنـهـمـه اما اگــرت می ترسم چشم من خورد به اکبرجگرم سوخت حسین من ز پــاشیدن جـسم پسـرت می ترسم رحــم بر طفل صغیــر تو ندارند اینها خیلی از تیــر و گلوی ثمرت می ترسم زنــده ای و به سـوی خیمۀ تو می آیند ته گــودال ز چـشمان تــرت می ترسم
: امتیاز
|
ذکر مصائب و توصیف شب عاشورا
شبی که صبح شهادت در انتظار تو بود جهـان، مسـخّر روح بزرگوار تو بود لهیب تشنگی ات، روح دشت را می سوخت فرات موج زنان گرچه در کنار تو بود به رزم، قصد فنای جهان، گرت می بود نه آسمان، نه زمین، مردِ کارزار تو بود اگر شـجـاعت و ایـثـار، جـاودانـی شـد ز خـون پاکِ دلیران جان نـثـار تـو بود به جای مـاند اگر نامی از جـوانـمردی ز پـایـمـردی یـاران نــام دار تــو بـود به پـیـشـواز اجل آن چنان کـمر بـسـتی که مرگ، مضطرب از طفل شیرخوار تو بود شُـکـوه نام بـلـند تو، جاودان باقی است که سربـلـندی و آزادگی، شعـار تو بود به روی دست تو پرپر شد از خدنگ ستم گلی که از چـمن حُسن، یـادگار تو بود اگرچه گـلشنت ای باغبان به غارت رفت خزانِ بـاغِ تـو، آغـازِ نـوبـهـارِ تو بود درخـت عـدل و مروّت که آبـیـاری شد رهـیـن مـنّـت شـمـشـیـر آبـدار تـو بود به جز دل تو که بود از وصال، خرّم و شاد جهان و هرچه در او بود، سوگوارتو بود به غـیـرِ داغ محبـّت به دل نـبـود تو را اگرچـه سـیـنۀ هر لالـه داغـدار تو بود ز کاروان تو خاکـستری به جای نـماند هـنـوز دیدۀ یـثرب در انـتـظـار تو بود
: امتیاز
|
زبانحال سیدالشهدا در شب عاشورا
فـردا کـه بـر فـراز نـی افـتـد گـذارمـان حیرت فـزای طور شود، جـلوه زارمان فـردا که کهکـشان تجلی است، نـیـزه ها گـردش کند زمین و زمان بر مـدارمان فردا که روز سرخ عروج من و شماست بر روی نـیزه هاست، قـرار و مـدارمان فـردا کـه سـرفـرازی ما را رقـم زنــنـد خورشید و ماه می شود، اختر شمارمان فردا که روزعرضۀ عشق وشهادت است حـیـرت کـنـنـد، عـالـم و آدم ز کـارمان فـردا که از تـبار تـبر، زخم ماند و داغ غــیرت، شـقـایـقـی بـُوَد از لاله زارمان فرداست روز وعدۀ دیدار و دیدنی است بـر نـیــزه هـا، تـجــلّـیّ پـروردگـارمـان منـظـومـه بـلنـد شهـادت سـرودنی است فردا که عشـق خـیـمه زند در کـنارمان وارونـه نیست، طـالعِ خـون مـن و شـما قـد می کشد بـه عـرش خـدا، آبـشـارمان در ما عـیـان، جـمال خدا جـلوه گر شود چـشـمی کجاست تا شود آئـیـنه دارمان؟ رنگ پریده ای ست به چشم سپـهر، مهر وقـتـی سپـیـده می دمـد از شـام تارمـان کامل عیار سنگ محک خـورده ایـم مـا غیـر از خدا کسی نـشـنـاسد، عـیـارمان ما هـرچه داشتـیـم به پای تـو ریـخـتــیم ای عـشـق، ای تـمـامـیِ دار و نـدارمان چـشم امـید ماست به فــردای دور دست بـر تک سـوار مانـده به جـا از تبـارمان
: امتیاز
|
زبانحال حضرت زینب در شب عاشورا
بگــذار تـــا بمیــرم و تــنهــا نبــینمت تنها به روی سینه صحـــرا نبینمت امشب بیا که بوسه زنم برگــلــوی تـو شاید بمیرم از غـــم و فردا نبینمت می ترسم از نگاه به گودال آن طرف دارم دعا به زیر لب آن جــا نبینمت غم نیست گرچه بر بدنم کعب نی خورد من نـذرکرده ام که به نی هـا نبینمت امشب برای من تو دعاکن که شام بعد بی سر به روی دامن زهـرا ببینمت
: امتیاز
|
ذکر های سقائی دهه اول محرم
ذکر سقائی شب تاسوعا نینوا بـود ، شـورِ انقلاب (2) عتـرتِ عـلی ، از عطش کباب نظر کن به اطفـال مرتـضی عـلمـدارِ صحـرایِ کربلا (2) ـــــــــــــــــــــــ در حرم ، عزیزانِ بی معین(2) دل غمیـن ، زبیداد مشرکیـن به سـوز عطش، گشتـه مبتلا عـلمـدارِ صحـرایِ کربلا (2) مجرد همدانی ******************************** ذکر سقائی توسل به حضرت ابوالفضل با وفـا عـلمـدار لشکرم (2) مـظـهرِ عـجـائب بـرادرم دریغا ، که رفتـی مرا زدست فَلَک پشتم از ماتمت شکست (2) ـــــــــــــــــــــــ ای شهید واصل به قرب حق(2) پیکـرت چو گل، شد ورق ورق زبیـدادِ این قـوم خود پرست فلـک پشتم از ماتمت شکست (2) مرحوم صابر همدانی ******************************** ذکر سقائی حضرت عباس و حضرت علی اصغر اصغر از عطش، در فغان عمو (2) شد زتشنـگی ، ناتوان عمو به خیمه ، ببین بانـگ الأمان رسان آبی از بهر تشنگـان (2) ـــــــــــــــــــــــــ چون عطش شرر، زد بجان عمو (2) رحتمی سویِ، تشنگان ، عمو عمو جان صوابی کن این زمان رسان آبی از بهر تشنگان(2) از نوا ******************************** ذکر سقائی حضرت علی اصغر اصغرم ، توئی بلبل حرم(2) همچو گـل، تو پرپر بـرابرم تو شمع شبستانِ احمدی گـلِ لاله زارِ محمـدی(2) ــــــــــــــــــــــــــ پاره شد، ز پیکان گلویِ تو (2) غرقه خون، چرا گشته روی تو غنچة گـلِ بـاغِ سرمـدی گـلِ لاله زارِ محـمـدی(2) ******************************** ذکر سقائی شهادت حضرت علی اکبر اکبرِ من ای، شبهِ مصطفی (2) نـوگـلِ گلستـانِ مـرتضی تـو آیـا علـی اکبـرِ منی ؟ که غلطان به خون در برِ منی ــــــــــــــــــــــــ شد خـزان ، بهارِ جـوانیت حیـف از این رخِ، ارغـوانیت هـمانـا گُـلِ احـمر منـی که غلطان به خون در برِ منی از مرحوم صابر همدانی ******************************** ذکر سقائی حضرت قاسم قـاسم ای گل باغ مجتبی (2) نو گـلی ز گلزار مـرتضی دگر قاسمم گشته ام غریب که از دل مرا میرود شکیب(2) ــــــــــــــــ ای جـوان ناکام مه لقا(2) می کند عـمـو بهر تو دعـا توئـی یـادگار بـرادرم شدی غرق خون در برابرم (2) از نوا ******************************** ذکر سقائی خروج از کربلا در برابـر جسم شاه دین (2) گفت و اینچنین زینب حزین که گر رفتم و میگذارمت حسین جان به حق می سپارمت (2) ـــــــــــــــ با تو آمدم، من در این زمین (2) بی تو میروم ، با دل غمین اگر زخمِ تن ، می شمارت حسین جان به حق می سپارمت (2)
: امتیاز
|
مصائب شب عاشورا
حسین جان ای همه دار و نـدارم ز فــکـــر دوری تـــو بــیــقـــرارم دعا کن، جان مـادر، ای بـــرادر که امشب، قبل هجران، جان سپارم خدا داند حسین جان ندارم تاب هجران بیا ای جان خواهر دل و جانم ملرزان که گشتم دل غمین و دل پریشان ************************* الا ای خواهرم ، ای نــــور دیده کسی بــهــتــر ز پیغمبر ندیده ولی او هم به سوی حق سفر کرد که هر کس زین قفس آخر پریده الا ای بهتر از جان دلم اینسان مسوزان ز قبل رفتـنِ منِ مشو نالان و گریان بود تقدیر حق گردم چو قربان ********************* تمام کودکان در پیچ و تابند همه عطشان ز بهر جرعه آبند ملائک ، انبیا، هم آل حیدر از این حالات طفلان دل کبابند مگر نبود خدایا مسلمانی در اینجا مگر آب فراتش نبوده مهر زهرا چرا عطشان شدند پس آل طاها ********************** تــمــام کــربـــلا را غــــم گــرفتـه دل زینب عجب مــاتــم گرفته عطش سخت است ، ولی جان برادر دلــم از چیز دیگر، دم گرفته رسد بوی جدائی ز دشت نـیـنـوائــی بیا ای جان خواهر مکن دیگر صدائی صبوری کن ، دلت را کن خدائی
: امتیاز
|
ذکر مصائب شب عاشورای حسینی
شب است و خیمه ها از تاب رفته به پشت ابــــــــــرها مهتاب رفته صدای پای عبــــاس است این جا که چـشم کودکان در خواب رفته *** در این سو آسمان مهتاب بار است در آن سو آســـــمانی تار تار است در این ســـو مادری بی تاب فـــرزند در آن سو حرمله فکر شکار است *** ربـــــاب است و دلی در خون تپیده پر از دلـــــشوره، از هستی بریده چـــرا می بوسد امشب حلق اصغر بمیرم باز هـــــم کابـــــــوس دیده *** شب است و گفت کم کم خواهرش را وصّیت های زهـــــرا مـــــادرش را ز طرز خــنده های شـــــــمر، پیداست که امشب تیـــز کرده خنجــرش را *** من و راهی که پر ســــــوز و گــــــدازه تـــو و غــــــم های تشییع جنــازه خــــدایا مـــی زننـــد انــــگار آن ســــو همـــه بر پای مــرکــب نــــعل تازه *** ببیـــــن آتـــــش زدی خاکـــــسترت را تمــــاشــا کـــن نــــگاه آخـــرت را مــــرا کشتــــی بیـــــا امشب برون آر تو از انگشت خـــود انـــگشترت را
: امتیاز
|